سیاست پولی امروزی مبتنی بر یک مدل ساده آونگ مانند است: اگر اقتصاد خیلی کند است، آن را تحریک کنید. اگر داغ است آن را خنک کنید. آسان به نظر میرسد، نه؟ بله تا وقتی که میفهمیم هیچ کس نمیداند چگونه اقتصاد را به طور قابل اعتماد اندازه گیری کند، هیچ کس نمی داند که “داغ” یا “خیلی کند” به چه معناست، و هیچ کس نمیداند که چقدر محرک یا انقباض کافی است. حتی اگر مقامات پولی به طور معجزه آسایی موفق شوند این آونگ اقتصادی را در وضعیت بهینه رشد سریع بدون تورم نگه دارند، ما نشان میدهیم که رونق اقتصادی در شرایط تحریک شده و نزول تحت انقباض بر گروههای مختلف مردم تاثیر میگذارند و نابرابری سیستماتیک و مداوم ایجاد میکنند. با تجزیه و تحلیل بازار مسکن، استدلال میکنیم که دستکاری متمرکز بازار یک طبقه انگل سیاستی ایجاد کرده است که از مزایای سیاست پولی انبساطی برخوردار است و از جنبههای منفی سیاستهای پولی انقباضی مصون است. سپس استدلال میکنیم که به قول هایک سیستم را نمیتوان از درون وصله کرد و بیتکوین یک راه مناسب برای بازطراحی یک سیستم پولی سالم و منصفانه ارائه میکند.
معرفی
آنچه امروزه به عنوان «سیاست پولی» می شناسیم، نتیجه غیرطبیعی مداخله دولت در نظام پولی به نام انصاف است. در اوایل قرن بیستم، با افزایش فراوانی و شدت رکود، نارضایتی مردم از وضعیتی که از دولتها میخواستند تا مداخله کنند، بیشتر شده بود. این امر به سیاستمداران پوششی برای گسترش مشارکت خود در اقتصاد داد. ایده این بود که پول را به عنوان یک ابزار عمومی تعریف کنیم و اجازه دهیم یک نهاد تکنوکرات تحت اختیار کنگره، یعنی فدرال رزرو پول را مدیریت کند. فدرال رزرو وظیفه داشت حداکثر اشتغال و ثبات قیمتها را تضمین کند. فدرال رزرو هر زمان که اقتصاد وارد رکود می شود، عرضه پول را (مثلاً با کاهش نرخ بهره) افزایش میدهد تا موتور اقتصادی را دوباره روشن و اشتغال را تقویت کند که به آن سیاست انبساطی میگویند.
کل این مشارکت به عنوان ترتیباتی برای محافظت از کارگران و مردم عادی در برابر آسیبهای ناشی از رکود اقتصادی و بازگرداندن «انصاف» توجیه شده بود (و هنوز هم میشود). مردم فقیر خواهان رفاه بودند و دولتهای تشنه قدرت به این امر کمک کردند. اینگونه بود که «سیاست پولی» که ما میدانیم متولد شد. آنچه در پی آمد بیش از یک قرن تئاتر سیاسی-اقتصادی برای تودهها توسط بوروکراتهای نادان فدرال رزرو بود که تلاش میکردند تا شکست خود را با کنترل چیزی به پیچیدگی بیپایانی مانند اقتصاد سرپوش بگذارند.
در ظاهر، تکنوکراتها و اقتصاددانان در فدرال رزرو به سختی در حال کار هستند تا به نظر برسد که از منافع ما محافظت کنند و ما نیز هر روز به زندگی کوچک خود میپردازیم. به گفته اقتصاددانان کینزی، اقتصاد در هر لحظه در معرض خطر کاهش تورم، از دست دادن حرکت خود و افزایش بیکاری است که بیشترین آسیب را به فقرا وارد میکند. بنابراین، مقامات پولی ادعا میکنند که یک عملکرد محافظتی در قبال این امور را انجام میدهند. آنها اقتصاد را از بالا مشاهده و حجم عظیمی از دادهها را جمع آوری میکنند و سپس اهرمهای اصلی را به کار میگیرند. با فشردن یک دکمه، هر زمان که احساس کنند ما خیلی تنبل باشیم یا از کار کردن بترسیم، سرعت اقتصاد را افزایش میدهند، و هر زمان که حس کنند بیش از حد “روح حیوانی” داریم، بسیار مولد هستیم، یا مشاغل زیادی داریم، سرعت آن را کاهش میدهند. آنها آنجا هستند تا از ما در برابر خودمان محافظت کنند، عادات اقتصادی نادرست ما را مهار و ما را در مسیر درست هدایت کنند. البته هیچ کدام درست نیست!
آنچه در بالا توضیح دادیم ماهیت سیاست پولی است. درک میلیاردها یا تریلیونها تراکنش و فرآیندهایی که هر لحظه در اقتصاد رخ میدهد برای مغز انسانی ما بسیار دشوار است. نوآوری، آموزش و توسعه واقعی برای اقتصاددانان بسیار سخت و بسیار خرد است. بنابراین آنها یک چارچوب ساده جدید اختراع کردند:
ما تمام پیچیدگیهای اقتصاد را در تعداد انگشت شماری از معیارهای کلان مانند بیکاری یا نرخ تورم جمع میکنیم و از ابزارهای خود برای دستکاری این کلها استفاده میکنیم. شهروندان بقیه جزئیات را خواهند فهمید… یا حتی نخواهند فهمید… اما این موضوع تا زمانی که بتوانیم بگوییم مشکل را به طور کلی حل کردهایم، مهم نیست.
سیاست پولی چگونه بازار مسکن را مخدوش کرد؟
به یاد بیاورید، دخالت دولت در اقتصاد کلان به نفع عدالت و انصاف توجیه میشود. همانطور که آنها میگویند، اقتصادهایی که به حال خود رها شده اند، نتایج ناعادلانهای ایجاد میکنند که به فقرا آسیب میزند، و بنابراین، آنها اینجا هستند تا ترازو را به نفع ضعفا پایین بیاورند.
در این مقاله به بررسی تاثیر سیاستهای پولی بر بازار مسکن خواهیم پرداخت. به دلایل روشن، سیاستمداران توجه زیادی به مسکن دارند و همواره سعی در مداخله، مدیریت و دستکاری آن به نام انصاف داشتهاند و گفتنی است که اغلب اوضاع را بدتر کردهاند.
قبل از پرداختن به سیاست پولی، به ما اجازه دهید تا یک مسیر انحرافی سریع داشته باشیم و به مفهوم «انصاف» بپردازیم. به ویژه اینکه چگونه مسکن مقرون به صرفه به یک شکست بزرگ تبدیل شد و به افرادی که میخواست به آنها کمک کند آسیب رساند. با این پسزمینه، بررسی خواهیم کرد که چگونه سیاست فدرال رزرو پس از کووید، به طور موثر مسکن یارانهای را به وال استریت واگذار کرد و ضعفا را حتی ضعیفتر از قبل کرد.
سابقه مداخلات دولت در بازار مسکن
دولت ایالات متحده برنامههای رفاهی مختلفی را اجرا میکند. یکی از زیربرنامههای آن، برنامه مسکن مقرون به صرفه است که طی آن اساساً دولت به گروههای خاصی از مردم یارانه میدهد.
با وجود این که هدف آشکار مسکن مقرون به صرفه کاهش فقر است، نشان خواهیم داد که این برنامه در بلندمدت به افزایش فقر کمک کرده است. چندین مورد از این برنامهها مشوقهای ازدواج، رشد شخصی و اشتغال را در میان دریافتکنندگان مخدوش میکنند.
سیستم رفاهی ایالات متحده عمدتاً خانوادههای تک والدی را به خانوادههای دو والدی و زوجها و افراد بدون فرزند ترجیح میدهد. قانون تامین اجتماعی در سال 1935 برنامه کمک به خانوادههایی با کودکان وابسته (AFDC) را ایجاد کرد که هدف آن ارائه حمایت نقدی فقط برای کودکانی است که حداقل یکی از والدین بیولوژیکی خود را از دست دادهاند. بنابراین، فرزندانی که یکی از والدین آنها فوت کرده است و همچنین کودکانی که والدین آنها هرگز ازدواج نکردهاند اما جدا از هم زندگی میکنند یا والدین آنها طلاق گرفته یا از هم جدا شدهاند واجد شرایط هستند. کودکانی که با هر دو والدین زندگی میکنند، واجد شرایط نیستند، مگر زمانی که شرایط خاص و سختگیرانهتری برآورده شوند. به طور مشابه، مقامات مسکن عمومی موظفند به گروههای خاصی بر گروههای دیگر (به نام ترجیحات) اولویت بدهند. یکی از گروههای ترجیحی، دریافت کنندگان AFDC هستند.
این قوانین مادران مجرد را تشویق میکرد تا هرگز ازدواج نکنند تا این کمکها حفظ شود. با گسترش نظام رفاهی از دهه 1960، مشوق عدم ازدواج قویتر و تولدهای بدون ازدواج بیشتر شد. مسلماً مسکن ارزان قیمت به ساختار خانواده آمریکایی آسیب میرساند. بی ثبات کردن ساختار خانواده یکی از راههای مطمئن برای تضمین فقر طولانی مدت برای کل جوامع است.
این تأثیر برای خانوادههای سیاه پوست به طور قابل توجهی بدتر بود. اقتصاددانان آمریکایی والتر ای. ویلیامز و توماس سوول استدلال میکنند که گسترش قابل توجه رفاه فدرال تحت برنامههای جامعه بزرگ که در دهه 1960 شروع شد به نابودی خانوادههای آمریکایی آفریقایی تبار کمک کرد. سوول استدلال کرده است: «خانواده سیاهپوست که قرنها از بردگی و تبعیض جان سالم به در برده بود، به سرعت در دولت رفاه لیبرال که به بارداری بدون ازدواج کمک مالی میکرد و رفاه را از یک راه نجات اضطراری به یک شیوه زندگی تغییر داد، شروع به فروپاشی کرد.» مسلماً هر گونه مزایای کوتاه مدتی که از طریق مسکن یارانه ای به مردم تعلق میگرفت، در درازمدت باطل میشد.
آیا این حماقت اقتصادی پس از گسترش سیاستهای رفاهی صرفاً یک همبستگی تصادفی است یا نتیجه مستقیم سیاست اقتصادی؟ چگونه میتوانیم بفهمیم که این امر ناشی از سیاست دولت بوده است؟
توجه کنید، در حدود سال 1996، چیزی تغییر کرد. این روندهای ظاهرا غیرقابل توقف به طور قابل توجهی کاهش یافت. اتفاقی که افتاد این بود که کنگره در سال 1996 قانون اصلاح رفاه، یعنی قانون مصالحه مسئولیت شخصی و فرصتهای کاری را تصویب کرد. هدف اصلی این لایحه لغو عنوان چهارم قانون تامین اجتماعی سال 1935، یعنی کمک به خانوادههای دارای فرزندان تحت تکفل (AFDC) به عنوان یک حق طبقهبندی و جایگزینی آن با یک برنامه مزایای زمانی محدود بود. مجرد ماندن دیگر سودی نداشت.
طبق مطالعه مرکز اولویتهای بودجه و سیاست (CBPP)، سهم کودکانی که با مادران مجرد با کمتر از دو برابر نرخ فقر زندگی میکنند از 34.2 درصد در سال 1995 به 32.8 درصد در سال 2000 کاهش یافته است. این گروه شامل اکثر دریافتکنندگان برنامه رفاه است. احیای خانواده هستهای در چند دهه گذشته به دلایل زیادی انجام شده است. اما به ویژه در میان مشمولان رفاه قابل توجه بوده است. نسبت کودکان سیاه پوستی که با والدین متاهل خود زندگی میکنند از 35 درصد در سال 1995 به 39 درصد در سال 2000 افزایش یافته است.
روندهای اجتماعی زیربنایی طبیعی به خودی خود تغییر جهت نمیدهند. به احتمال زیاد سیاست رفاهی محرک روندهای نامطلوب از دهه 1960 به بعد بوده است، زیرا میتوانیم مکانیسمهای تأثیر را به وضوح شناسایی کنیم: تحریف انگیزهها.
علیرغم پیشرفتهایی که از آن زمان تاکنون صورت گرفته است، این آسیب هنوز برطرف نشده است و اثرات نامطلوب بزرگ شدن بدون یکی از والدین همچنان بر زندگی بزرگسالی کودکان آسیب دیده تأثیر میگذارد.
رویای آمریکایی برای اجاره
داستان فوق تنها یک نمونه غم انگیز از این است که چگونه مداخلات اقتصادی دولت معمولاً مردم را در وضعیت بدتری قرار میدهد. مثال دیگر این است که چگونه فدرال رزرو با دستکاری در نرخهای بهره و خرید اوراق بهادار با پشتوانه وام مسکن برای “حمایت از بازار مسکن” پس از همه گیری کووید، امکان خرید مسکن را برای بسیاری از خانوادههای آمریکایی از بین برد.
سر و صدای بزرگ
پس از همهگیری کووید، یک برنامه تسهیل کمی بیسابقه توسط فدرال رزرو که شامل خرید گسترده اوراق بهادار با پشتوانه وام مسکن بود، راهاندازی شد. این برنامه همراه با چکهای محرک از خزانه، سیل پول آسانی را ایجاد کرد که راه خود را به داراییهای کمیاب از جمله خانه ها پیدا کرد. ارزش سودگرایانه یک خانه با ارزش سوداگرانه آن جایگزین شد. خانهها اکنون ذخایر واقعی ارزش بودند.
در حالی که هدف اعلام شده حمایت از فقرا بود که به دلیل تعطیلی اقتصاد توسط دولت تحت فشار قرار گرفتند، وال استریت توانست از این پول رایگان بیشترین استفاده را ببرد. جنون از خرید سازمانی املاک مسکونی به وجود آمد. تا سه ماهه اول سال 2021، سرمایه گذاران سازمانی 15 درصد از خانههای ایالات متحده را برای فروش ربوده بودند. وال استریت ژورنال در آوریل 2021 گزارش داد که یک شرکت سرمایه گذاری برنده یک مناقصه برای خرید کل خانه های یک خانواده در محله در Conroe، تگزاس شد.
سرمایهگذاران سازمانی توانستند نرخهای وام بسیار پایینی را به دست آورند که خریدار معمولی تنها میتوانست رویای آن را ببیند و آنها را تا 30 سال قفل کند. Invitation Homes، یک شرکت سرمایه گذاری در حوزه املاک، نمونه ای از این موارد است. پس از اینکه فدرال رزرو پس از کووید، نرخ بهره را به صفر رساند، مردم عادی معمولاً نرخ بهره وام مسکن 2 تا 4 درصد را پرداخت میکردند. با این حال، Invitation Homes توانست وام های میلیارد دلاری را با نرخ بسیار کمتر حدود 1.4% وام بگیرد: در عمل، این امر آنها را قادر میسازد تا برای خانهها و به صورت نقدی پیشنهاد بیشتری بدهند و به آنها در بازار رقابتی قدرت بیشتری میدهد.
نکته مهم این است که این کار نه با قدرت خرید خودشان، بلکه با پول قرض گرفته شده از فدرال رزرو انجام شد. ظاهراً این پول برای بهرهمندی مردم از سیاست کاهش نرخ در نظر گرفته شده است. با این حال آنچه واقعاً اتفاق میافتد این است که به نظر میرسد شرکتهای سرمایه گذاری بزرگ همیشه از این سیاستهای پولی نفع میبرند. در این مثال، بازی نامتقارن این است که تا جایی که میتوانید خانه بخرید تا پس از آن قدرت خرید بیشتری را در وامهای یارانهای به دست آورید. و هر وام دلاری اضافی که میتوانید با 1.4٪ دریافت کنید، یک برد به قیمت هزینه فرد است.
طبق گزارش RedFin، تا پایان سال 2021، سهم سرمایهگذاران در بازار املاک و مستغلات در مقایسه با 12.6 درصد در سال گذشته به رکورد 18.4 درصد رسیده است. قلع و قمع شدید خانهها در حال رخ دادن بود. فدرال رزرو در اصل تعداد بی شماری خانه یارانهای را به هزینه خریداران واقعی خانههای مجردی به وال استریت تحویل داد.
اجتناب ناپذیر
این امر به چیزی که فکر میکنید منجر شد: افزایش بیسابقه قیمت مسکن. خانه متوسطی که قبل از همه گیری 330000 دلار قیمت داشت 480000 دلار فروخته شد. هیچ تغییر اساسی در ارزش یا مطلوبیت خانهها نمیتواند این افزایش چشمگیر 45 درصدی را توجیه کند بلکه این انبساط پولی است که دلیل اصلی میباشد.
با تغییر کاربری بازار مسکن به حیاط خلوت سفته بازانه وال استریت، خانهها دیگر برای خریدار عادی مقرون به صرفه نیستند. در عوض، اگر فرصتی برای دستیابی به وام مسکن داشته باشند، باید آن را با پرداخت ماهانه بالاتر از نرخ وام مسکن احتمالی خود از سرمایه گذاران اجاره کنند.
باز هم سیاستهای رفاه به همان افرادی که قرار بود کمک کند نتیجه معکوس داد. آنها بهطور گسترده و آشکار به مردم عادی صدمه میزنند که باعث میشود شما تعجب کنید که آیا این نتیجه دقیقاً همان چیزی است که سیستم برای ارائه آن طراحی شده است.
نابرابری حمایت شده توسط سیاست پولی
با توجه به اینکه اکثر وامهای مسکن در ایالات متحده با نرخ ثابت 30 ساله هستند، این کسب و کارها به مدت سه دهه در نرخهای مصنوعی پایین قفل شدهاند. تمام این تقاضای مازاد ایجاد شده توسط سیاست پولی تورمی است. با این حال، این سرمایه گذاران از هرگونه تغییر سیاست پولی مصون هستند. بنابراین هنگامی که تورم اجتناب ناپذیر رخ میدهد، فدرال رزرو نمیتواند نرخهای این بازیکنان را افزایش دهد. فدرال رزرو هیچ تاثیری بر الگوی مصرف آنها نخواهد داشت. بنابراین بقیه اقتصاد به عهده پرداخت صورتحساب است. تا زمانی که کاهش معنی داری در مصرف کل اتفاق بیفتد، اکنون باید نرخ ها بسیار بیشتر شود. و بسیاری از تخریب تقاضا باید برای خریداران جدید اتفاق بیفتد. این جو به طور متوسط است که بدون توجه به روندهای کلان مجبور به خرید خانه می شود، با نرخ های بسیار بالاتری روبرو میشود و سایر هزینههای خود را کاهش میدهد. خرید بیش از حد سرمایه گذاران مسکن در دوران پس از کووید، با تخریب تقاضای مصرف کننده متوسط متعادل میشود. الگوی اینجا را میبینید؟
بازار آزاد مظهر انصاف است
در یک بازار آزاد، اقدامات اقتصادی هر فردی نتیجه ای متناسب با شایستگیهای آنها خواهد داشت. اگر روی خانهای سرمایهگذاری کرده یا ساختهاید که در نهایت برای بازار بسیار ارزشمند است (مثلاً پیشبینی صحیح تقاضای آینده یا طراحی باکیفیت)، به شما تبریک میگویم. شما سرمایه را به طور موثر تخصیص دادید و با قدردانی از دارایی خود پاداش دریافت خواهید کرد. اقتصاد اکنون به شما ثروت بیشتری میدهد تا دوباره تخصیص دهید زیرا شما تصمیم گیرنده بهتری نسبت به دیگران بودید. در آینده چنانچه سرمایه گذاریهای نادرست انجام دهید، اقتصاد آن را پس خواهد گرفت. فرآیند بازار مظهر انصاف است زیرا به تصمیمات خوب پاداش میدهد و تصمیمات بد را مجازات میکند.
سیاست پولی متمرکز نابرابری سیستمی ایجاد میکند
دخالت فدرال رزرو و تعیین نرخ بهره، پویایی فوق را از بین میبرد. قوانین بازی دیگر عادلانه نیست. اکنون به کسانی که سیاست فدرال رزرو را پیشبینی میکنند و از آن به نفع خود استفاده میکنند، پاداش داده میشود که ما آنها را طبقه «انگل سیاستی» مینامیم. در مقابل، طبقه کارگری که وقت خود را به جای تماشای فدرال رزرو صرف ارزش آفرینی برای هموطنان خود میکند، فرصتها را از دست خواهد داد. با گذشت زمان، سرمایه در دستان انگلها انباشته میشود.
همانطور که می بینید، سیاست متمرکز به انگلهای سیاستی با سرمایه بیشتر پاداش میدهد و سپس برای جبران فشارهای تورمی باید سرمایه را از دیگران بگیرد. دقیقاً به همین دلیل به مرور زمان جبران و پاداش از کار و ارزش جدا میشود. موفقیت نتیجه تولید نیست؛ بلکه نتیجه اتصال، اطلاعات اختصاصی و دسترسی به پول یارانهای است.
به طور مشابه، تحت این پویاییها، سهم سرمایه ارزان در موفقیت شرکت، سهم کارگران را تحت الشعاع قرار میدهد که منجر به جدایی کار از مزد میشود. این روند در این واقعیت آشکار است که از سال 1978، دستمزد مدیرعامل بیش از 1300٪ از مزد یک کارگر معمولی پیشی گرفته است. درست زمانی که حاکمان پولی ما درباره کاهش نابرابری از طریق سیاست پولی برای ما سخنرانی می کنند، خودشان آن را ایجاد میکنند.
اکنون 3 سال است که ایالات متحده شروع به چاپ 4 تریلیون دلار محرک کرده و نرخ ها را یک شبه به صفر درصد کاهش داده است. ما هنوز با 23 ماه متوالی تورم بالای 5% و سریعترین نرخهای رشد تاریخ روبرو هستیم. ناگفته نماند که از سال 2020 تاکنون 8 تریلیون دلار به بدهی ایالات متحده اضافه کردهایم که بزرگترین جهش 3 ساله در تاریخ است. تورم بزرگترین مالیات غیرارادی جهان است و از جیب چه کسانی بیرون میآید؟ درست حدس زدید… در درجه اول فقرایی که هدف سیاست حمایت از آنها بود.
به عبارت ساده، چرخه اقتصادی واقعی به این صورت است:
هیچ نقطه روشنی در سیستم فعلی وجود ندارد
پس ما به عنوان یک فرد عادی باید چه کنیم؟ این موضوع به سادگی رای دادن به فرد مناسب نیست. بارها و بارها، مجموعه کوچک سیاستمدارانی که ما مجاز به انتخاب از میان آنها هستیم، بر خلاف منافعمان کار کردهاند تا بخشهای بزرگتری از ارزش زمانی (پس انداز) را بدزدند. آنها ادعا خواهند کرد که مالیات و تورم برای منافع بیشتر است، اما نتیجه برای مردم عادی تقریباً همیشه منفی است. رهبران سیاسی در مورد تحریک اقتصاد صحبت خواهند کرد، اما هرگز به فکر آسیب رساندن به سهام خود به خاطر آن نیستند. جف بوث در کتاب The Price of Tomorrow اشاره کرد که چهار راه برای معکوس کردن شرایط اقتصادی سمی وجود دارد:
مشکل این است که این اقدامات کاملاً متضاد یا فاجعه بار با یک سیستم پولی متمرکز هستند. اقتصاد کینزی توسط شرکت کنندگان هدایت میشود و آنها را تشویق میکند تا بیشتر هزینه کنند. افزایش سقف بدهی، در حالی که مورد مناقشه عمومی است، همیشه منجر به افزایش بودجه دولت میشود. عرضه پولی (M2SL، FRED) برای چندین دهه به استثنای 12 ماه گذشته، در یک حالت رشد ثابت بوده است. این عقب نشینی تقریباً 5 درصدی پول در اقتصاد با سقوط 3 موسسه مالی آمریکایی همزمان شده است. در نهایت، این ایده که مالیاتهای شدیدی از خیرین ثروتمند یک سیستم فاسد گرفته شود، از این پس انگیزه بهرهوری آنها را کاهش میدهد. کمونیسم زمانی کار میکند که هیچکس برای زمان فردی خود ارزش قائل نباشد.
واضح است که بگوییم این آزمایش فیات در آخرین مرحله خود است. در حالی که هیچکس نمیداند چه زمانی عرضه میشود، ما میتوانیم با نگاه کردن به بیتکوین بهعنوان یک جایگزین جدی، در مورد نابرابری کامل سیستم شفافیت داشته باشیم.
دوباره میپرسم رای دادن چه میکند؟ به همان اندازه که اقتصاد برای مصرف کننده معمولی یک موضوع ناامیدکننده است، توجه کنید که چگونه سیاست پولی سختگیرانه قابل بحث نیست. آیا تاکنون رأی گیری برای غیرقانونی کردن گسترش عرضه پول وجود داشته است؟ شما اجازه ندارید پس اندازهای خود را حفظ کنید وگرنه قدرت اقتصادی بیشتری از آن چیزی که رهبرانتان فکر میکنند لیاقت آن را دارید خواهید داشت، بنابراین آنها آن را دستکاری می کنند تا چرخهای بی پایان از رنج را برای افراد بسیار و کنترل آسان قدرت اقتصادی برای عده معدودی ایجاد کنند.
در پی یک بیماری همهگیر که بواسطه آن تجارت در سرتاسر جهان متوقف شد، جهان به نوعی با رکورد تعداد میلیاردرها (2755 در سال 2021، رکورد 31.5 درصد افزایش نسبت به سال قبل) و رکورد قدرت خرید در آن جمعیت (13.1 تریلیون دلار در سال 2021، رکورد 63.8 درصد افزایش در سال) مواجه شد.
آیا تعطیلی ناشی از کووید یک طرح هوشمندانه برای غنیسازی بیشتر نخبگان به قیمت یک جمعیت ترسیده جهانی بود؟ حتی سختگیرانهترین جهانبینی نیز نمیتواند جاذبهای را که مشارکتکنندگان ثروتمند در شبکه پولی فیات ما دارند، کاهش دهد. اثر Cantillon واقعی است، اما بیت کوین آن را برطرف میکند.
پولی که برای ایجاد ارزش بیشتر به کار نمی رود در دست قدرتمندترینها تثبیت می شود. قدرت با ایجاد قانون، اولویت بانکی و اولویت اطلاعات آشکار میشود. این بدان معنا نیست که فکر کنیم ایجاد قوانین مثبت علیه طبقه سیاسی فقر اقتصادی ما را برطرف میکند. اولاً، سیاستمدارانی که سدی مصنوعی علیه خود ایجاد میکنند، هرگز خود را کاملاً محصور نمیکنند. یک راه حل ساده برای سیاستمداران متقلب، غیرفعال کردن خلق پول است. در طول زمان، نهادهایی با فعالیتهای ارزشآفرینی پایین، وجوه خود را به آنهایی که فعالیتهای ارزشآفرینی بالایی دارند، میسپارند. ارزش توسط چند نخبه (بانکداران مرکزی، سیاستمداران، رهبران صنعت) با نقاط کور و جانبدارانه تعیین نمیشود، بلکه توسط کل بازار آزاد که ورودی همه شرکت کنندگان را در نظر میگیرد، تعیین میشود.
با بیت کوین، شفافیت مالی اجتناب ناپذیر است
این ایده، برای یک طرفدار منطقی بازار آزاد، کاملاً ایده آلیستی، مترقی و غیرممکن است. بدیهی است که برای فعالان بازار بهتر است دولت را از بازار خارج کنند، همچنین غیرواقعی است که انتظار داشته باشیم هر نهادی تا این حد قادر به این توانایی عمل نکند تا به نفع موجودیت خود باشد. هیچ دولتی در طول تاریخ نمرده و به نفع مردم منعقد نشده است. تنها از طریق لگد زدن و فریاد زدن دولت قدرت را رها کرده است. و این قدرت به سرعت توسط یک دولت جدید با انگیزههای جدید، اما مشابه به دست آمده است.
من فکر نمیکنم قبل از اینکه قدرت را از دست دولت خارج کنیم، بتوانیم پول خوبی داشته باشیم، از طرفی نمیتوانیم قدرت را با خشونت از دست دولت خارج کنیم، تنها کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که یک چیزی را معرفی کنیم که دولت نمیتوانند جلوی آن را بگیرد. فردریش ا. هایک، 1984
بیت کوین انگیزههای سرقت را از بین میبرد. این کار را با کدگذاری قوانین خود در نرمافزاری که توسط شبکهای از گرههای شخصی اداره میشود، انجام میدهد. این قوانین حاکم بر شبکه بیت کوین دلایلی هستند که شرکت کنندگان در وهله اول زمان، پول و سخت افزار را متعهد کردهاند. مجموع عرضه محدود به 21 میلیون سکه، عدم وجود شخص ثالث قابل اعتماد برای تراکنشها، طرح سخت کد شده برای واحدهای پولی جدید، و استفاده از انرژی (برخلاف خشونت) برای ایمن کردن شبکه، مانعی غیرقابل نفوذ برای ورود بازیگران بد ایجاد میکند. بازیگران بد این را درک میکنند و به وجود بیت کوین اعتراض میکنند. شما آن افراد را می شناسید. آنها ستونهای وضع موجود هستند که از طریق انحصار و سیاسی شدن پول غنی شدهاند. بانکداران (مرکزی)، سیاستمداران حرفهای، بوروکراتهای DC، کانتیلیونرهای وال استریت، و مدیران رسانههای اصلی، همگی نوآوری مخربی که بیت کوین در شیوه زندگی آنها ارائه میدهد را میشناسند.
ایده ممنوعیت یا نابود شدن بیت کوین در سرتاسر جهان، که زمانی یک سناریوی ریسک مشروع بود، از قضا کمتر از نابودی سیستم دلار است. تعداد بسیار زیاد گرهها، حجم نرخ هش که تاریخ زنجیره زمانی را تضمین میکند، پذیرش نهادی سرمایهداری، تسریع پذیرش خردهفروشی، و البته کاهش واحد به ارزش واحد بازار دلار در برابر بیتکوین، سناریویی را ایجاد میکند که در آن ممنوعیت آن را غیر ممکن میکند. یک سرمایه گذاری پرهزینه و بی ثمر است. پروتکل بیت کوین، یک استاندارد منبع باز واقعی، به اندازه دسترسی فرد به اینترنت رایگان است. حتی اگر در رمپ و خارج از رمپ از طریق صرافیهای متمرکز میتوان آن را در حوزههای خاصی مسدود کرد، اما این امر فقط اقتصاد دایرهای و موازی را تسریع میکند. مردم برای خرید کالاها و خدمات با بیت کوین بدون در نظر گرفتن نقدینگی برای ارزهای قدیمی و ذاتا سمی فیات معامله میکنند.
تلاش یک کشور برای ممنوعیت بیت کوین صرفاً به این معنی است که آنها خود و اعضای خود را از شبکه منع میکنند. آیا میتوانید تصور کنید افراد خود را از اینترنت محروم کنید؟ این چگونه زندگی آنها را بهبود میبخشد؟ این سوال پیش میآید که هر فردی که رشد بیت کوین را تماشا میکند باید بپرسد: “آیا کشور من با ممنوعیت شرکت در پروتکل منبع باز بومی اینترنت به من آسیب میرساند یا به من کمک می کند؟” اگر به اندازه کافی آزادانه فکر میکنید که پاسخ درستی به این سوال بدهید، سوال بعدی فقط باید این باشد که “چگونه میتوانم برخی از این بیت کوین را برای خودم نگه دارم؟”
مشخص شدن بازیگران بد نیت
حفظ توانایی تبادل ارزش برای همه شرکتکنندگان، توانایی بازیگران سیاسی برای تحریم یا سانسور سایر شرکتکنندگان را نفی میکند. پول به شکل ارز همواره ابزاری برای کنترل دولت بوده و این امر همگام با پیشرفتهای فناوری در طول زمان گسترش یافته است. بیت کوین ابزاری است که نیروهای متمرکزی را که قصد دارند از طریق سود یا ترس، تبادل ارزش را حفظ کنند، مختل میکند. مسدود کردن حسابهای بانکی رانندگان کامیون توسط کانادا، مسدود کردن داراییهای الیگارشی روسی و واردات کالا به شهروندان عادی توسط کشورهای عضو ناتو و تحریم اقتصادی چند دههای آمریکا علیه مردم کوبا تنها نمونههایی از تمایل دولتها به مشارکت در آسیبهای جانبی اقتصادی است.
دزدی و اجبار مشوقهای اصلی برای دنبال کردن سیاست به عنوان شغل هستند. بیت کوین، به عنوان یک کاهش دهنده برای هر دوی این موارد، مشارکت کنندگان شرور در جامعه را برجسته میکند. اگر شخصی در رهبری یا در برگه رای شما، کشف و پذیرش بیت کوین را جشن نگیرد، احتمالاً مایل است از شما بدزدد و شما را کنترل کند. تشخیص بازیگر بد خیلی ساده است. اگر فقط در گذشته ابزاری مانند این داشتیم! این امر ارزیابی سیاستمداران، رهبران مذهبی و فیلسوفان را بسیار آسان میکند. پذیرش بیت کوین سریعتر از هر قهرمان سیاسی هر مشکلی را حل میکند.
هدفمند یا غیر هدفمند، به نظر میرسد بیت کوین تجسم کاملی از ایده هایک است.
منبع: bitguide.substack
پاسخ